خرافات خاله کوانتوم

بی‌چاره پاک کن
کور خواندی
پُتک هم حریف این ریشه‌ها نبود
باید بدهم با سیاست فلسفی آدمت کنند
دُوَل لول داز…
از مناظری برای جنگ دلیل‌های خوبی دارم
قتله عام‌ترین ریشه‌ی خشکیده
مگر نه اینکه انسان باید سبز بماند؟
اصلا مجسمه یعنی زخم‌های بی‌شمار
خراشِ اضافات کسی جُز خودم
اگر خوشه‌های هرزه‌ای دارم از چیزهای زیادی ببُرّم
ممکن است یک هیروشیمای دیگر همین نزدیکی‌ها باشد
از قدیم ما تُخم‌های خطرناکی می‌کاریم
هـــــــــــیییی

کور خواندی
سفید فهمیدی
باورت به فهم رنگ جا‌ماند وُ نهایت زیبای دنیایت شد_
خوش بوهای قشنگ
می‌فهمم…
اینجا خودت باشی فایده‌ای ندارد
تو تمام عوامل یک فیلم کوتاه… و تا نپرسیدی مردم عوالم موازی‌اند
چیزی عین خرافات خاله کوانتوم
هووووـــــف

این شبها… به ماه می‌روم و برای کارخانه‌های کاندوم سازی آرزوی موفقیت می‌کنم
{جای همه تان خالی… عجب سکوت‌های بی بویی دارد}

ژانویه 2, 2013

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *