جهش یا همان القای سیّال زمان
تجربهی تصادفی طبیعت برای سلیقههای جهان
هــــممم
از مادر فیلسوف زاده شدیم
وقتی فرصت تنهایی را با خیال خودمان وَر رفتیم
و حقّانیت خدا
و اینکه واقعا تخم گذاشته شدیم یا پارچههای خوشبوی سفید بچه میزایند!
میمیریم یا از آن “تبدیل شوندگان”ـیم!!
هــــــــیییییی
داروین اوین نرفته نطق میکرد
و اینجا نظریهها راحتالحلقومـَند
که صلح سلاح سرد بعضیهاست و اول صبح
سرشب خیلیها /
میدانم
چینش چون و چرای واژههایم درهم است و فرض منطقی حرفهایم چَرت و پِرت محض
روایت گیجیـَم بیش از اینها مبهم /
ولی قلم هر از گاهی هرزـه میشود و واژه همینطور بی خودی چکّه میکند
{پِترُسم می شوی یا بلندترین انگشت را حوالهـَم میکنی؟!}
چه انتظار داری؟
که مثل بعضی “مثلا شاعرهها” زرشکی از سیگار بگویم
یا دلتنگی ثانیهای برای گرمای آغوش “ویبراتور”ها
“سکس”های خیالی سوار بالشت
یا از تلخی “کافه”های عصرانه؟!
و البته عشق
دستمالی شدهترین واژه تاریخ
که ناموس هر شاعری میشود /
نه!!
نجاست تعبیرهایی شبیه ” دستمال کاغذی آغشته به عادت ماهیانه” و ” زیر تخت خوابیدن هر شب” قشنگتر است
“سوسکهای شاخ دار”
و “بوی دهن سطل آشغالی پُرخور” /
قشنگ نیست؟
چه اصراری به لطافت هوای شهری داریم_
که تمام روز آسمانش سُرفه میکند؟
و اصلا مگر سهیم شدن سیبهای گندیده با یک کرم گرسنه چه گناهی دارد؟! /
ساده نباش
گشادتر ببین
سیب زمینیها مقدسـَند…
مادران اتفاقی مقدسـَند…
ابرهای بارور شده مقدسـَند…
ما فقط درگیریم
درگیر خودمان_ و فراری از خودمان
و “علاقه” تصادفی ناخواسته بیشتر نیست که چند صد سکه بیمهاش کنی تا با هر سرعتی که دلت خواست برانی و به هر وَری بپیچانی
هــــــــیییی
مواد لازم قضاوت اعتراف است وُ_
{لازم نیست تو جاااااار بزنی}
خودم اعتراف میکنم ” از خورشید میترسم”
و خفاش بر خلاف گربه برای من “نازنازی”تر است
تمام روز سعی میکنم پشت پرده سنگر بگیرم
یا چشمهایم را پشت سیاه ترین عینک ها قایم کنم
نمیدانی خورشید با خون آشامها چه میکند!!
که حقیقت “نور” است وُ_
ما سایهبانهای دروغیم
هــــممممممم
امروز
رهگذری آینه به دست گفت: “حواسم هست”
و من از خاصیت ” خدای محدب” چیزی نگفتم
و گفتم “مواظب باش… مواظب”
“حوادث از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکترند”
اکتبر 5, 2012
دیدگاهتان را بنویسید