به قداست تک شاخ قسم که_
همان رویای بدون دستکاری کرگدن از دنیای مُثُلهاست /
اصلا
چرا این همه دور
همین خدا که هربار تصورش کردیم
چیزی از دست و پایش_
لای بازآفرینی آن رُمان عاشقانه
جا ماند /
هی میکشاندیم بیرون از تصوّر وُ هَی_
جا ماند /
هی ما کُشاندیم وُ_
جا ماند /
تا احساس تازهی سنگینی…
لگد…
تعجبی ندارد در آن ارتکاب اساطیری
برای نگارش سرآغاز آن لحظهی مقدّس
نه کسی بود وُ نه دستی /
به ناچار زایید وُ_
نوشتاند…
نوشت وُ_
زایاند… /
پس
عجیب نیست
آن روایت ناهمگن او
و این خاطرات گوناگون ما /
هــــــــــــــــیییییی
در این تنهاییِ -تا چند هزار سال نوری- آن طرفتر /
گردالی زمین را نگاه کن
و خط مرزی شب و روزی که عین ثانیه گرد از روی سر ما رد میشود
وقت رفتن است اگر
از انقراض نمی ترسی_
بـپـر!!!
خوانشی از یک دوست ( https://telegram.me/reza_amen/688 )
دیدگاهتان را بنویسید