یاد نداشتهای از فصل بیتربیتی ادبی
لطفا با اعتیاد تُرمز کنید!
———-
دیگرش قلم رغبتی برای ارضای نوشتنم ندارد..و نه اصلا امضایی پای عهد نامه حراجهای تاریخیام میگذارد..
من تکه تکه شدهتر از صفحات زمینم..و زمین گیر…خار به پا…رد تردید پاهایم لنگ میزند..
دیگرش تختهای دو نفرهمان را پشت به هم…پساپیش تر از شب و روز ساعت کوک میکنیم و گیج ماجرای شب…همیشه بیخوابیم..
درگیریم من و قلم…در مشاجرههای روابط زناشویی کثیف…بلند سر هم واژه داد میزنیم و تا صبح بیدار
بساط ماتحتهایمان گُشاد….انگشت جستجو درون چشم هم…
با تلمیح و اشاره و کنایه و طعنه…خلاصه هر جور که شد نوبتی هم را مـــی…
هممم..
دیگرم به خوشمزگی دست پختهای مایکرو-ویو غزلهای پُست مدرن…به سلیقه اتوکشیده ماشین لباس شوییهای تلفیق افسانه و خیالهای ژول ورن….دیگرم در تن دادن قانون زوجیت وجودها و اجتماع تک سرنشین ویراژ دهندگان خطوطها…دیگرم مجبور نیستم به نوشتن کاغذها..
جام به جام میکشم سرم حجم این سرانجام را…و ساکت..سکون میکنم…و فقه بلعیده میشود تماما درون این دام…
من و قلم..دیگرش و دیگرم درگیر همیم…
دست به طلاقمان خسیس نیست ولی نقداً همیشه تقدیر همیم…
اگر کسی گفت قلمم بیوه شد.. مجبورش کن انگشت تهِ حلقش کند…
ما هنوز معشوقه همیم..
اوت 22, 2012
دیدگاهتان را بنویسید