هممم
تماشای ما جنگ مسلحانهای شده
ما به کمر تمام نگاههایمان سلاح سرد حمل میکنیم
“من” ذهن کاغذهای بیگناه را خط خطی میکنم…
“تو” آغوشهایت را مینکاری..
تمام منظرهها همینطور مسخره شده!!!
و جیرجیرکهای این شبها / کسلکُشنده آواز میخوانند
ما تربیتشده خطکش تمام ناظمهای مدرسه نرفتنمان
به زحمت هیچ تنبیهی از جانب خدا آدم نمیشویم
تلخم
میدانم
سیبی که آدم گاز زد نرسیده بود / من دارم تقاص تلخیـش را تُف میکنم
و تردیدهایم را با سیستم آبیاری شکهای قطرهای سبز نگه میدارم
بیا خیال کنیم
بیمالیات…
بیمحاسبه ارزش افزوده کابوسهایمان…
کباب شویم در توالی رفتوآمد روزهای بادبزن…
و تابستانی که این روزها گُر گرفته…
گربه عقل از بازی با کلاف سوال حوصلهاش سر رفته / از جسد موشها نیشگون میگیرد
و “اتفاق” از همینجا بود!
تکامل لزوما از یک اشتباه ناشیانه شروع نمیشود
ما هر کدام گربهای / کلافی داریم
سرمان گرم خودمان…
سر ریز حوصله را_
به باورهای هم چنگ میزنیم
جنگ جنگ
تا پیروزی
سیگاری نیستم
ولی سر/نخها را دوست دارم
بیکار که میشوم پاکتی را بدون حتی یک پُک به باد میدهم
اصلاـ
به من چه!!!!
تقصیر تناسخ است که تو زیرسیگاری کلافگی من شدی
یا تویی که “کشف نشده” ماندنت را به لنز تلسکوپم چشمک میزنی
هممم…
حق داری
لبخندهای یخ زده که محبت نمیآورد
تو در هیچستان فهمیدن من تبعیدی
من دنیای “هست”های دم دستی را دلخوشم / لمسم را ذوق میکنم
به دکترهایم بگو
دست از سر قلب بی تپشم بردارند
اگر دلیلی برای پمپاژ زندگی داشتم که نمیمردم!
بگو… / بی خود است / هیچ شُکی به سکوت قلبم طعنه نمیزند!!
خاموشم
از پریز احساس کشیده شده
بی خود دارید دکمۀ “شروع مجدد” را فشار میدهید
رفتنی که به ته رسید_
هیچ وقت دوباره آغاز نمیشود!!!
هــــــــــــــــــــمممم..
|
سیگاری نیستم ولی گاهی یک پاکت درد را داوطلبانه یکجا میکشم
ژوئیه 12, 2012
دیدگاهتان را بنویسید