ما آبنباتهای خدائیم / لیز وُ لیزنده…
لزج از بُزاق رقیق / تلخ وُ تلخنده…
و “تو” وهمناکی
به لبت چسب
پوزخند قشنگیـست
میآید به صورتت / چسب وُ چسبنده…
چَکاب میشوی روی دستهایم
لمست میکنم
لیسَت میزنم
بَه بَه
چه مزهای!
مظنهـت را نپرسیده خریدارم
خَر میشومت چه جور!!!
بسیارتر از این شَونده
شوخم
شوخی نیست
شُخمم نزن
شَخِن
من عادتم به رسیدن
آهستگی بود
همین دلمُردگی را
شفیره زده
مینشینم و از شال تا جوراب میشومـت_
شنونده
شِشـشـــــ
نسیمی درز پنجره را انگشت
مهربان-احمقی که دنبال سنگ نگَشت
خدا نگه دارش
تا بروم و باز آمدنم پُر از هوا شود / تاز وُ تازَنده….
نه!!!
تو بَر نَگَرد
آمدهـند که دستـ بِبُرّند از بنده
هَییییییی
هوای مرا هَووو_
نکن
میتَرسد
میخیسد به خودش
بی انتهای زمان
تیک وُ تاکش توی ما
رفتیمش
ریختمان نرسید
ریخته شد
روی بند / رَخت وُ رَختنده…
این “من” راز و نیازش را
روز میکند
شب میخارد
خوابش نمیآید این ساعت
سعیـَش را کرده
اکتبر 30, 2012
دیدگاهتان را بنویسید