آخرین شبی که بی‌فاصله از یک‌دیگرمان خوردیم

آخرین شبی که بی‌فاصله از یک‌دیگرمان خوردیم
سر دَر سراسیمگی هم_
این از تلفظ غلط “خداحافظی” بود
ریزش از نظام بی‌قانونی چشم_
و شروط شَرّ برانگیز التماس.
بیا نرو…
با هر دلیل مسخره‌ای بخندی_ قانعت می‌کنم
هنوز شهوتی مانده لای انتهات_
باورت به کردن من باشد یا نه_
دنیای “بی‌من” سیاره دیگری‌ست…
بو می‌بارم از هر گُل‌ش…
لطافتم به هر سطحی چسبیده_
به هر خیانتی_
سیب
مزّه دهن‌های من است.
بیا نرو…
تو که ایمان داری_
سنجاق‌های سفت خدا
منم که همیشه می‌گفت “پیامبران چه نقاشی‌های خوبی!”
پس بگذاری دنیای بی ما_ تنها برود_
آسمان که زمین نمی آید!!!
{انتظار دستگیره}
حالا که_
باشد
باشد
.
.
.
.
{از بعد حادثه انگار صدایی نبود}
آوریل 24, 2013

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *