با تمام انعکاسها قهرم
سالهاست روبروی اجسامی کدر_, خودم را تصوّر
تا چه بودم…
چه بر سرم آمد…
چه احتمالاتی میشد در سرانجام معادلهی “من” دخیل باشد
هــــــــــــــــــــــیییی
دخالتم
در گرده افشانی مومنان سمّی….
جلوگیری از تشویش اذهان عمومی بیدهای مجنون حیاط_
به دست بادهای لاابالی…
هیچ ربطی نداشتم به مناظر قابل تماشا
تمام توان نظامیـم
در اراضی وطنی به نام مستعار “زندگی”
صرف تمامیّت عرضی شعارزدگی انقلابهای درونی
میشد با تمام پوکههایم
پلهایی روی اقیانوس کشید…
میشد با آسانسور سریع السیری_
ما را
به ماه متصل کرد
تا کودکان چاق بیحوصله… بتوانند هفتهـی یکبار… دوز از تحقیر جاذبه… روی مراتع خاکآلودش
توپبازی کنند
هـــوووووووو
دخیل بسته
شفای “من”ـی به…
“من”ـی که بارها خودم نبودم…
مثل زبانی به جان کلمه_
تشبیهات گوناگونی از “خودم”
ساختم که راحت بشود همه چیزم را به تمام رنگ دانههای جهان ربط داد
حتی وقتی که آفتاب پرست_ بودنم در سعی سرعت تطبیق بود… / شد…
حالا باغچهـی بعد طوفانم
سرشار_ پریشانی
ریشههایی بیرون از_
خاک به سر نرگس های کم طاقتم_
شد سرانجامی که
از آن میترسیدم
هــــــــــــــــــــــییییییییییی
از لالهی مردابی زیبایی شنیدم
آب را باور کنیم اگر
میشود غوطه ور شد
دیدگاهتان را بنویسید