کسی از این همه بارش آبی نشد
سفید حتی
همه, همان رنگیـند
بیچتر که باشند فقط کمی عینکهایشان کَم رنگتر میشود
و بیشتر فردا از یادشان میــــــ…
خُرده نمیگیرم
فقط کمی شعریّت باران را به نقد میکشم که ذهن طبیعت این روزها حامله نیست
همه هَی به فریب نَفخ, احساس مادر شدن میکنند
هَی عقاید نجویده قورت میدهند و ادعای منطق میکنـــ…
ما باید در خودمان احساس گُسَل کنیم
و احتمال لغزش
چیزی به اسم “ببخشید” اگر در مراودات تنهایی تخت خوابمان باشد
چیزی شبیه دور برگردان زندگی…
التهاب در دموکراسی تصمیمهای دل و عقل…
که نیمکرهها توی سر هم بزنند…
و بطنها دست به اعتصاب…
هــــــــــــــــــــــیییی
از فریب بارش میترسم
سالهاست در مراتع وسیع خدا_, آدم نمیروید
ژوئیه 30, 2012
دیدگاهتان را بنویسید