پردهی نازک توری
و دست گرم نور
نوازشی عاشقانه داشت صدای تبلیغ باد, با گیسوان سبز درخت
بهار در آمدن است…
بهار در آمدن است… /
هـــــــیییی
در انتخاب آسایش کنار جاده یا جویباری سرازیر از چشمههای زلال
البته که هر چمن عاقلی در انتخاب تحمل الودگی صوتی صدای رهگذران آب, تردید نمیکند
آنها که روشنند_
از اعماق میآیند /
آسمان و زمین
من به مرزهای بیشتری معتقدم اگر_, گلدان باشی
فتوسنتز را به رنج هرچقدر پشت پنجره نشستن لذت میبری
به خیال منِ گلدان
قبل از ظهر
بهترین لقمههای خورشید است
منِ سبزم
خوشش میآید گاهی ابری رد بشود لابلای این ولع
نفسی تازه کنم
منِ سبزم
از اعتقاد به تکامل همهی انواع حیات خوشش میآید
که خیال کند با درختان سبز بلـــــند_, نسبتی دارد
که خیال کند اجدادش روزی
پادشاهان زمین بودند /
پردهی نازک توری
و دست گرم نور
من حواس خدا را روی پوست نازکم, اذیت میشدم
این برخورد بدون واسطه
گزارش صحنه از تمام خودکشیهای تاریخ است
هرچقدر ضد آفتاب زده باشی…
هرچقدر تمرین برنزه شدن کرده باشی…
نقطه کانونی یک عدسی عظیم است
هــــــووووفــــــــ
حمام آفتاب میگرفت وُ_
زیر لب میگفت
” به خیال منِ گلدانم
عشق, خود تعمید است”
دیدگاهتان را بنویسید