راحتم
به اندازهی شوق بوسیدنم روبروی تمام خندههایت, جا پارک هست وُ_
هیچ چراغ قرمزی, به تو رسیدنم را به تعویق نمیاندازد
برای کسی مهم نیست وسط تماشایت, سد معبر…
روی بیلبورد همهی چهار راهها, لبخندت را قاب…
یا اصلا بنشینم وسط خیابان, شرح حال تو را دستفروشی کنم /
همممممم
شهر خلوت شده
از هرکه غیر تو…
از هرچه غیر سکوت آرامش بخش آوازت…
تو را که مینشانم روبرویم_
میتوانم به تمام بنادر دنیا, “خوشحالی” صادر کنم…
“مرگ” را صمیمیانه در آغوش بگیرم…
“خدا” را ببوسم…
“خودم” را دربیاورم بگذارم توی ماشین لباسشویی…
عادت “زُل زدن به روبرو تا وقتی روی شانهـَم بزنند” را ترک کنم…
حتی رابطهی زناشوییـّم با “شب” را, به هم بزنم…
معلوم نیست؟
هـــــــــووووووفـــــ
چقدر دوستت دارم را_
پیچیده تلفظ میکنم
هـــــــیییییی
به دیدنم میآمدی…
اگر بدانی آمدنت با پیشبینی هواشناسان از احوال دلم_, چه میکند!
به دیدنم میآیی…
اگر بخواهی شب عالم گیر آسمان خدا, سحر شود!!
به دیدنم نیامدی و ببین چه بهاری شد امسال…
بیایی چه میشود؟!!!
به دیدنم میآمدی اگر…
In
2 پاسخ
-
محشری رفیق
-
برای حشرات چیز قابل افتخاری نیست, نیش زدن
سالم باشید
-
دیدگاهتان را بنویسید