در عالم تاویل
به تمام خواستگاریهای شما از دخترکان بیوه_
جواب مثبت میدهد
و به طرز غیر قابل مایعی, شکل هر جمجمه ـی, در میآید
تن ناز و دلفریب “حقیقت” را میگویم
که برای هر لمس شهوت زده ـی، وطن شد…
تا بی هیچ امتناعی
به استقبال زفاف هر اندیشه ـی رفت وُ_
درّندههای قحطی زده, حد تنشناک فرضهای حساس به شکّ ـَش را دریدند وُ_
آن نقطه تمامی بخش
هی پرانتزتر شد…
هیییییییییی
خجالت نکش
بگو تو هم, از آن یکتاپرستان عاشقی
که تمام زندگی را به آغوش یک معشوقهی قابل تجسّم, حی علی الصلاة بوسه میخوانند…
یا…
از آن خرّان تک سرنشینی که ایمان به آخورهای مکانیزه را, رستگارتر از گرسنگی اسبهای وحشی میدانند…
یا…
از آن حلقه به گوشان یکصدا…
درختان بی رد پا…
مریم را بوییدی؟
همممممم نمیدانی نرگس
با اعتقادات دماغ آدم چطور بازی میکند!!!
دلم…
به دست آویز کردن همین کلمهها خوش است
که وزن را بنشانم روی دوشم…
زیر فشار آرزوهای رژیم نگرفته, هِنُ و هِن کنم…
یا از بس حلاوت وحی, به اعماق اعتقادم نفوذ نکرد_
مثل بیابان بیایمانی برای گفتن “ وسعتی سبزم!!!”, مِنُ و مِن کنم…
شب تولدم
تاریک بود پرده نمایش آسمان…
در انبوه تماشاگرانی که سرگرم جستجوی شمارهی صندلی خود بودند…
کسی درست یادش نیست کدام گرانش خواست با ستارهی مادرم, نزدیکی کند!!…
من ماندم و هزاران خدایی که به راحتی میتوانستند یکی یکی
برای خلقتم ادعای پدری کنند…
هممممممم
تو هم حرام زاده ـی؟
یا_
با استناد به شجره نامهی تکامل
به لقب خانوادگی ـَت افتخار میکنی؟
ای پستانداران پَست…
کات خورندگان با یک وحی_
از این همه مستعمرههای حیاتی, مالیات آفرینش را_
دهندگان خوش دست…
در کوچههای تاریخ, خاطرت هست چقدر تلو..تلو.. خوردی؟
چقدر گفتم “بیا تا خدا حواسش نیست, منقرض شویم”
ای کم ظرفیتهای بد مست…
در عالم تاویل
تا زیر گوش خوابهایم گفتی “مومن باش”
گفتم: “بلند نمیشود از مایعات من_, این بخارها”
دیدگاهتان را بنویسید