قرار نبود خطری برای شب داشته باشیم
من و تمام ستارهها
در سکوت آرامش بخشی, میآمدیم و ميرفتیم
کسی خبر نداشت در دل نگاههای مهربان ما_
چه نفرتی از تمام سایهها نهفته است
حتی گاهی که گوشهایی تلکسکوپ به دست
تمام نجواهای عاشقانهی ما را شنود میکردند…
خودمان را به ابدیت بیخیال از سرنوشت سحابیها میزدیم و انگار نه انگار
ما…
یعنی من و انبوهی از ستارهها
از دست حکومت “شب” عصبانی بودیم
تا کهکشانی, دست گر کرده به آسمان میبرد…
سیاهچالهـی را به جانش میانداختند
آنچنان که حتی ساکنان حیات کوچکی به اسم زمین هم فهمیدند…
جهانی داریم پر از انرژی تاریک…
ماده تاریک…
پشت تظاهر این روشنایی
شبی تاریک تر از قلب سیاه چالهها, میلولد
و در ظلمت چشمانش
که نور هم آنجا محکوم به بندگییست…
هـــــــــــــــییییی
قرار نبود خطری برای شب داشته باشیم
بس که پارازیت جهالت در خلاء فاصله بین ستارهی پخش میکردند و هر دهنی به شجاعت گاز زدن میرسید, بیدندان بود
بس که هی ابرهای بهاری را با دروغ بارور میکردند و تمام معشوقههای بیخبر از ماموریت قطرهها, بی چتر و ماسک, به خیال عشقی ابدی زیر باران قدم میزدند
قرار نبود قابل “خواب دیدن” باشیم
اگر رویایی هم بر حسب اختلالات رادیوی مهمان گیرندههایمان میشد, “باید حس خوشبختی” باشد
ما؟!!
ما را که میبینی در منظومههایمان سیارهی قابل زندگی داریم, از سهل انگاری است
باورشان نمیشد هیچ نوع حیاتی بتواند دمای قطبهایمان را تحمل کند…
وگرنه خیلی قبل تر از اینها, اعتقاد ما قابل انقراض بود
میشد تک تک تجسمهای ایمانمان را بست به جایی و…
ما از دستشان, در رفتیم
اشتباهی شد در محاسبات اندازهی طوفانهای مغناطیسیمان… / هیدروژنهایی که توی آستینمان داشتیم… / طالعبینی عاقبت کوتوله شدنمان…/ جشن انفجار نواختری … / و سحابی هایی که به راحتی میشد توی گوش ستارههای خردسال بی خبر ز همه جایشان زمزمه کرد:
“”پدران و مادرانتان, شهیدان راه حقانیت ظلمت بودند””
هــــــــــــــیییی
این ها را که مخابره میکنم
آخرین تنفس کلمات این جهان است
حتی نادانترین قمر این حوالی میداند… میلیونها سال بعد… همینجای آسمان… شاید خلاء چندین میلیون سال نوری گسترده باشد… که هیچ کسی بخاطر نمیآورد روی خط زمانش چه عشقهایی رد و بدل شد…
چه موجودات بامزهی تولید مثل کردند…
یا آخرین کلمات مخابره شدهـَش چه بود…
قرار نبود “ابدی” باشیم
“ظلمت” هم…
با ایمان می گویم “ظلمت” هم
مگر نه اینکه ایمان خیالات امیدوارانه بود؟!
امیدوارم…
دیدگاهتان را بنویسید