برای عادل عزیز

تضمینی
که شهود حادثه هم, دست به تماشا بمانند..
که “لحظه” ایست قبلی بگیرد و لمس “شاتر” را نبض عکاس, بخاراند..
تضمینی حواله‌ـَت می‌کنم..
از حوالی‌ دلتنگی
تا جمعیت فُحش‌های معترض, با شعار “کجایی!!!…کجایی!!!”
تا سیاستمدارانی که فرودگاه را فرش قرمز می‌کنند با آرزوی “کاش بیایی..”
سکانست شبیه پرکشیدن یک کرکس است به سمت اقیانوس… که عزیز من آنجا لاشه‌ها فرو می‌روند. اصلا نه پلنگ هست نه آهو…
تضمینی انتظار می‌کشم…بی نوسان نرخ ارز… مثل ذوق یواش لاک پشت و یک جعبه کاهو…
‌‌

هـــــ…مممم…
آنجا صدای جدید دارد؟؟..
برای سازهایش فرق می‌کند نوازنده چه خیال‌های عجیبی دارد؟؟!!.
تلفیقی به جسارت نامجو هست؟؟!!.. یا هشدار می‌دهند در دُکان‌هایی که دخلی به آن‌ها ندارد را باید بست؟!..
آتش چه؟!!.. بی هوا دار و ندار آدم را تَش می‌زند؟؟!!…
(میشه یه قهوه گرم برایم بیاری؟)
یا با جماعتی تشنه هم پیاله‌ـیی…
آنجا کسی ندای العطش سر می‌دهد؟؟!!‌‌‌

خسته‌ـم… تا حدی که سیگاری نباشم و فندک را از تو فرض بگیرم..
تا حدی که تمام شب‌های هفته تو را از خانمت قرض بگیرم..
میفهمی که؟؟!!

هرجا هستی… زیادی باش..که کوتاه نیایی و بفهمند چه حجم عظیمی داری..

(تقدیم به عادلی ….که کم بودنش عادلانه نیست..)
۲۲ شهریور ۹۱

2 پاسخ

  1. هانی داودپور نیم‌رخ
    هانی داودپور

    تاریخش یادم نیست ولی ی زمانی توی فیسبوک نوشته هات رو میخوندم
    یادمه یبار صفحه فیسبوکت رو سرچ کردم و چیزی پیدا نشد
    امشب یهو یاد اون نوشتت در مورد مکالمه دو میمون افتادم و همینطوری گفتم اسم صفحه رو سرچ کنم شاید فرجی شد ک شد
    دلم واسه نوشتنت تنگ شده بود
    نوشته ات در مورد آواز خوندن مادرت برای قناری تو خونه
    یا اینکه بخاطر مادرت کف کفش هات رو رنگ سفید زده بودی
    کاش میشد بهتر شناختت
    اگه امکانش باشه واقعا امکان هیجان انگیزیه اگر هم ک نه خواهش میکنم اون مکالمه میمون اولی و دومی رو برام بفرست.
    ممنون ازت

    1. میترادات نیم‌رخ
      میترادات

      ممنون از لطف نگاهتون, از دیروز‌ها, تا امروز
      براتون ایمیل می‌کنم.
      سالم و سربلند باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *