لزومی ندارد تمیز دادن سرنوشت من و پشهها
فاضلاب رها شده روی آسفالت خیابان را اگر ستارههای آسمان بگیریم
و منی که با حس خوشبختی شدیدی روی یک دانهی زرد هضم نشدهی ذرت, هبوط کردم
باور نداری؟
دماغت را همین حالا در شهادت دنیای پشت پنجره قاضی کن!
از آسمان بوی تعغن این ساده انگاری کیهانی به مشام میرسد
هــــییی
ما ملازمان بیملزوم
ما فقههای دست ساز بیمضمون
“از خواص شیمیایی این فقههای دستساز, خراش ناپذیری بالای آن است”
کتاب فیزیکم را کنار میگذارم
به خطای دید تلسکوپها فکر میکنم…
حتی امکان اشتباه در محاسبات کوانتومی…
هی جدول مندلیف را دوباره زیر لب زمزمه میکنم
به خطکشم یاد میدهم با کمی تلاش, کشیدن خطی کج و معوج , ممکن است
زبان نفهم است!!!
پرگارهای موحد هم, چیزی جز دایرههای متحد المرکز بلد نیستند…
من ماندم و این آسمان
با شبی پُر از شببوها
که در سرنوشت لازم و ملزومی, دچار شبند
هـــممممم
من و خدا_, هم
دیدگاهتان را بنویسید