عاشق که نه

عاشق که نه
در حال تناولیم، از تمام داشته‌های هم
در وَرز سنگ ها به چِلانیدن دست‌های زمان
و زمینه‌های تاریخیِ پُر از گُسَل
سِل گرفته نفس
و خفقان رابطه، فقط گِرِه‌های کور می‌خورد…
هـَـــییییییی

در سایه بان آسایش_، سایشِ درهم لولیدن‌مان را آبــ تر می‌شویم
و تو شکل خودت نمی‌شوی
در دست فهم من جا_، جایت می‌گذارم
جُم نمی‌خوری
میخم به داشته‌های دیروز، از اتفاق به سلامت، رد می‌خورم
و به تردید بَر نمیــ خورم
تو در خودش جا می‌مانی
هـــــــممم

می‌بینی؟
چقدر در هم‌ــــیـم

۲۴ اکتبر ۲۰۱۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *