خوابم
سه در چهار رفت و آمد کابوسهای پا به توپ
که گلهای معطّر فرش را زیر پاهایشان
قتل عام کردند
آمدند… که از تمام پلک روی هم گذاشتنهای من_
ببرند
همین دیشب
دوازده به هیچ عقب بودم
که روی سکوها
قرصهای رنگارنگی برایشان هورا کشیدند
من؟!
هیچ هواداری نداشتم
و خدا با سوت قاطع سرنوشت
هی تَکلهای صحیحم را
خطا سوت میزد
هــــــــــــییییيي
با نا امیدی عقب کشیدم
از دستهای پشت پرده خبر رسیده
با هر نتیجهـی…
در پایان این بازی…
میمیرم
و خدا با سوت قاطع سرنوشت…
In
دیدگاهتان را بنویسید