بعد تغییر الگوی بارش کلمه
و کاهش سطح سفرههای زیرزمینی تخیّل
حالا از تمام چشمههای فصلی رویا, فقط خاطرهی خشکی ماند که_
گلوی هیچ پرستوی خسته از کوچی را, تر نمیکند /
من, سراسر کلافهای گره خورده
میزبان تمام سردردهای_
جهانم مانند بادکنکی رها شده از دست_
چه کودکان خوشحالی بودم سالها پیش از آنکه فهمیدم
قانون بقای ماده چیست… / سانتریفیوژ خرافات پُر از ناخالصیـیست, فلسفه… / با چه سرعتی, قادر به تسخیر آسمانیم… / هر خر پرهیزگاری, مومن است؟!…
هـــــــــــــــــــووووو
درست از زمانی که دَیـــــم, جوانه زدم
تا همین اواخر
که خلقتم را به باغبانی مهربان منسوب…
و سالها پای اعتقادم کود پاشیدند
“من” سبز_
بودنم را معجونی از نور وُ… / آب وُ… / خاک وُ… / الطاف خدا_
میدانستم عاشق سیاهی شب شدن, کُفر است…
تمام روز را خواب باشم وُ هر شب
یکی از ستارهها مهمان تخت خوابم, گناه است…
دلم را سالهاست کنار نهر “توبه” نشستن, نابخشودنیـیست…
تمام جدول ضرب ایمان را از حفظ بودنم, به هیچ دردی نمیخورد وقتی
هنوز با یک محاسبه ساده برایم عشق, نامعادله است…
هــــــــــــــــییییی
از چشمانم, غصه میریزد
حساسیّت فصلی دارم به تمام حراجهای سلیقهی سال
مناسبتهای مرسوم… / هوای جمعهای خودمانی مسموم… / منی گرفتار آلودگی صوتی…
دلتنگ آن تنهاییِ_ ساکتِ_ معصــــوم….
دیدگاهتان را بنویسید