مثل فروشگاهی ورشکسته
به تمام قضاوتهای شما
با سکوت هنگفتی_ تخفیف میدهم
احمقانه است؟
در این رابطه
من به فکر تمدن بودم
که باید تا کجای هوسهای شبانهـت آسفالت کشید!
اصلا با چه فونتی روی پیشانیـم بنویسم “ تمام ظرفیت هواپیمای تک نفرهیِ رویاهای این کلّه, تکمیل است”
یا شبیه تمام آدمهای تحصیل کرده
با محیط زیست آغوشت
مهربان باشم
هــــــــــــــــــــیییی
هرکجای شهر را گاز میدهی
ورود ممنوع است
زیر چشمی از خدا پرسیدم
“برای درهای دلش, چه وِِردی بخوانم؟”
او هم نمیدانست
توکّل کردم یا…
دلم را زدم به دریا
از قرمزَش_ عبور کردم
حالا به اتفاق وجدانم می دانم
به شهادت دوربینهای کنترل نامحسوس_
جریمه میشوم
نمیفهمند!!!!!
نمیفهمی!!!
به عشق “رسیدن” را_
مجبورم!
به فکر تمدن بودم
In
دیدگاهتان را بنویسید