خودت در انتزاع چند آینه
گم میشود گورخری در تشابهات گلّه
محو در افق_
شبیه پایان تمام داستانهای قشنگ خورشید
میرفتی گورخر_
راه راه
“تناقض”
جریان داشت در پوست تنم__
کندهکاری شدهتر از اینها
حتی به شیرها میخواستم بگویم “چه فرقی با این همه!!”
برای شما!
برای خودم!!
برای نقاشیها!!!
حتی__نقاشی مشکوک نبود “اهل کدام آفریقا شدم!!!”
هــــــــــــــــــ ی
کنجکاو ادامهی آفرینشم نباش
نخنمای اتفاقم_
چنگی به دل نمیزد
برای شما!
برای خودم!!
از بس که دور..
از بس که کورم…
چنگی به دل نمیزد
In
دیدگاهتان را بنویسید