مرا کپی نکنید!

در این بازار عرضه وُ تقاضای کلمه
تشبیه تن رعنای عشق روی دست ما مانده
و نرخ رشد واردات بی‌عاری_
بیداد می‌کند در این اقتصاد مقاربتی
حالا تو بگو…
دیگر چه رغبتی
برای بازـ‌تولید شعری ارزان و با دوام
که با گذشت قرن‌های پیش رو
جا باز نکند…
یا اگر کمی در هوای خوش انقلاب‌های رنگی دویدنمان گرفت_
رنگ پس ندهد…
هــــــــــــــــــــــییی

از بس روش‌های بهداشتی همبستری غیرقابل دسترس
با هر مرداب گندیده… / مناظر بین راهی… / حتی غنچه‌های معصوم پارک…
مجبور به آمیزشیم
شاید به همین دلیل ساده
سرانجام لقاح ما
منجر به جنین‌های ناقص “جهالت”
چقدر از همین کروموزوم‌ها خواهش کردم ” مرا کپی نکنیییییید”
داد زدم “تمام رذایل اخلاقی… با همین الفبا… منتقل می‌شود!!!!!”
التماس کردم “انقراض این بی‌شعوری را… به آینده موکول نکنیییید!!!!”
گوش هیچ بلندگویی بدهکار نبود وُ ما_
به شکل ملل منتشری در صفحات کتاب متحد شدیم
شِـدّتمان برمی‌گشت به عادتمان…
عادتمان تشدید همان تُند مزاجی هر وهله…
و جنگ
احتمال غیرقابل اجتنابی
هــمممم
در تقابل خطوط مرزی “من” وُ “خودم”
اجساد کلمه
می‌ریخت روی سطر آتش
هــــــــــــــــیییی

از اثرات کدورت شب
تنها همین شب ادراری برای ما مانده
تا هرچه صبح
زیرنویس خیس بی ارادگی
پای چشممان
بروز سرد حواس را از ما نگیرید
بگذارید ذهن‌‌های مجرّد هرچه دلشان خواست
خودارضایی کنند
مثل خورشید / که نور می‌پاشید
مثل سایه / که بی هیچ حرارتی توی ظرف شب می‌جوشید
اگر پُر از حروف ربطی ولی
مدار خوش تجرید که_
یادت هست؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *