در دنیای بیدروپیکر مجردها_
جــِـرم علاقه مهمتر است
اینکه تو چقدر به جاذبه معتقد باشی و کِشاندهـش
که به فرض عقلی / روزی همسنگ کفه ترازو
تا هر وزنی را_ موازنهای
هممممممم
اگر واژه نبود چه؟!!
مثلا تمام مناظرهها در سکوت کامل دهنی خبرساز میشد و مردم به جای “سلام” به هم زُل میزدند
با این فاصله چه؟!!!
از این همه راه / چطور میتوانستی خیال کنی منظور من حدودا چند است!
بیحوصلگی دم غروب چند “مَن” دلتنگی / زیرنویس سکوتهایش دارد
از ابتدای چشمو همچشمی که
ما چگونگی مراوده با ماموران چشمکپوش شب را نمیداستیم!!
باید برای اختراع اخلاق عرفانی
ترکیبات مختلف جدول مندلیف را امتحان کرد…
وحیهای خالص… / پیامبران بی شریعت کوالانسی…/ کُفرهای یونی…
برای “بروز” هم باید
ارزی باشد که نوسان کند
گاهی استشمام بعضی واژهها یک عمر پس انداز بخواهد…
یا ادعای “عشق” پیگرد قانونی داشته باشد…
هــــــــــییی
با این همه
زبان دست و پای قابل دویدنی داشت
حتی فکر هم گرفتار تصویر
و “فهمیدن” بیچون و چرا
نمیشود “نوازش” را
از خوانش “اصطکاک نسیم بهاری و سبزههای دشت” نادیده گرفت
من از این همه
به “شهود” باور دارم
که شاهد زبان بُریدهـیست
تا حقیقت را به نسبیت هرسلیقه ای…/ هرچه… / از هرکجا… / شخصیـست
حالا تو
این فاصله را بهانه نکن
من روبروی تو_ نفهمترم
نوامبر 28, 2012
دیدگاهتان را بنویسید