عجیب گرسنه بودم که
به کنسرت لوبیایی مانده دعوت شدم
و چند صد جمعیت با من داد میزدند
و نوشابهـی بلند بلند با خودش آواز میخواند “مرا بنوش…مرا بنوش…به …”
به حدی تُند خودخوری کردم که
دردش گرفت…
دلم را سرکشیدم…
و از سیریِ لبخند_
لب غعشه گرفتم /
اما کسی هنوز برای من لقمههای کُلُفت میگرفت
و گلویم به نشانهی اعتراض هَی شعار “سُرفه” میداد
و از سُفره پا پس کشدنم_ مشمول هُل از پشت میشد
(وقتی به زور توی حُلقوم سیریِ اعتقادت میکنند
باید به فکر انقلــ…استفراغ بود
و حتی به زحمت انگشت کردن خودت / غیرت نداشته را جُمباند / و آزادی را بالا آورد
باید گرسنه ماند… ولی بالا آورد…
باید از بالا گرفت… و بالا آورد…
باید..
باید به فکر استفراغ بود
In
4 پاسخ
-
بايد بالا آورد
-
رنگین کمانی پخش میشود بعد
شکست حقیقت.
-
-
خانم میترادات وقتش اولین سروده تان راخواندم باخودگفتم این پاسخ انتظاری است که کسی پیداشودهمدلی انغکاس زمانش باشد بی واهمه بگویدنهراسدتمام هتاکی زابرای نشان انچه هست وکسی جرات کفتن نداردهرروز چندباردراین هوای الوده برای جرعه ای اب وکسیژن به چنل تو سرک میکشم نفس میگیرم گلوی خشکیده راترمیکنم متاسفانه من فناوزی هیچ نمی دانم وبیسوادم برای راه ارتباط به درازاکشیدکه سپاس گذاری واحترام مرابه حضورت عرضه کنم مستدام وموفق باشید
-
(برافراشته تازیانه ثانیه گرد بر اتفاقمان
گاهی اگر نعمتی نزول کرد بر تنمان
فقط داد می کشیم)
سالم باشید.
-
دیدگاهتان را بنویسید