ادای جهان را درآوردن
کار آزمایشگاههای فیزیک است
آنطور که خدا باله میرقصد در باد وُ دانشمندان
به منطق ریاضیوار حرکت منظومههای کیهانی فکر میکنند
هممممم
“سادهتر از اینهاست / میزبان پاییز شدن”
زیر گوش گلدانم گفتم که متولد بهار پارسال بود
و چند روزییست
ساقههایش میلزرد…
گیسوانش بی احتمال شانه_, میریزد…
و صورت زردش را
هی وقت وُ بیوقت
مرا بغل میکند
هـــــــــــــییییییی
در آخرین لحظات پژمردنش گفتم
منتظر باش
به زحمت آدم بودن
کمی دیرتر میآیم
ما ماندیم
از آلارم اول صبح خدا
تا خمیازهی فراخ مرگ
بیشتر از میان جمعی کلههاشان به حساب و کتاب روزمرگی_, گرم
هیچ کجا…
هیچ…
نداشت!
مثلا سال پیش برای اندکی تنهایی بیشتر به ویلای بیابانیمان پناه بردم
آنجا هم پشه داشت
آنجا هم نگاه لزج مارمولکها نمیگذاشت
تا هفتهی پیش که
یک بلیط یک هفتهای به مریخ گرفتم
در این فصل سال
آنجا هیچ حیاتی پر نمیزند
که چه؟!!!
هـــــــــــــــــیییی
چه خوش خیال بودم
که باز آسمان صاف بود وُ_
قیل و قال ستارهها نمیگذاشتم
دیدگاهتان را بنویسید