تا این عشق, علاقه بازی بود

میزان مرا آسودگی بگیر
سی سال تازگی
روبروی سقفی_ چه آینه
از بی‌دردی با تخت‌خواب‌های آغوش
غَش می‌کرد بعد هربار_
“عشق_, علاقه بازی بود”
از تمام خودم بی‌هیچ اختلاف نتیجه باختی به_
ربط…
رابطه…
این جاذبه‌های دستوری
لازم است فاصله
فصل
ریزش از سرُ کولِ شاخه‌ها
خِش خـِش جاپای رفتنت روی تنِ_
تفریق یعنی همین “زرد”
افتادن از ارتفاع چَشم
تنها
دیوارهای زُمُخت
ساییده…
پوسیدگی…
پس از تنهایی
سال‌های دورتری_
سردم

“آخر پاییز”

دسامبر 7, 2013

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *