خورشید خدای سر وقتی‌یست

عاشق بعداز ظهرهای خالی از توـَم که
پنجره را باز
بگذارم مراقبه پرده در این سکون
به‌هم بخورد
همممممممم
سال‌هاست که فقط با تخت‌خواب
هوس نزدیکی می‌کنم
دندان آسیابم را سرگرم شکستن تصاویر وهم آلودی
دماغم را به هر گل مُسری
آلوده نمی‌کنم

هــــــــــــــــیییی
راست می‌گفت باغچه
می‌گفت:
“خُشکی لب‌های ریشه عذاب است
آبیاری غرق آبی بدتر
باید همیشه نمناک بود از بارقه‌ی خدا
نه انقدر نا‌امیدوارانه گناه کرد
نه آنقدر عاشقانه دعا”
می‌گفت:
“خورشید خدای سر وقتی‌یست
تا مومنان می‌توانند دست‌های پُر از کلروفیلشان را کوک کنند
فتوسنتز معرفت می‌آورد
و هرچه صفحات خورشیدی پهن تر
تعالی نزدیک است”

همممممممم
همنشین پُرحرفی بود باغچه
من ولی
عاشق شب های ساکت زیر زمینم
یا گاهی اگر دلم گرفت
به ثبت نام در انجمن “انقراض داوطلبانه” فکر می‌کنم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *