روزیشان_
تعفن تعاملات انسانی ما
آنچه هر روز از سینههای زمین مکیدیم
و سرانجام به شکل مجسمهی پستمدرن “دفع”_, نزولات آسمانی بود برایشان
آنها که این عزلت را با تجمعات متمدنانه تحمل کردند
عرفان چندشآوری که هر روز رستگارترشان کرد
اولین مسافران زندهی فضایی…
“سوسکها”
همین خلایق دست و پا بلوری
هــــــــــــــــــــــــیییییی
یادم هست
در زندگی قبلی, موش کثیفی بودم
قهرمان شهوانی پاره کردن بکارت کیسه زبالهها…
تملقگوی هر سطل آشغالی که برازندهتر بود…
برازندهتر؟!
یعنی میشد تا چند روز, به حقانیت وحیهایش ایمان داشت
همیشه سطلهای مقدستری_
میآمدند و میرفتند…
گاهی در برخی برهههای تاریخی, مجبور بودیم
با محتوای گندیدهی نایلون حقیری
قرنهای خطیری را, سر کنیم…
تابحال گرسنگی “اعتقاد” کشیدی؟
که ندانی صدای عدالتخواهی رودههایت را به کدام قبله دعا بخوانی؟!
نای دویدن هیچ “انا الحقی” برایت نمانده باشد؟!!
لجن “کفر” را با انزجار لذت باری_, قورت بدهی؟!!!
هــــممممممم
چه سوسکهای ساده زیستی شدیم_, برای بقا
در جهان ملکوت
اعتقادات از گوارش گذشته دفع میکنند وُ_
ما سرسختانه برای رستگاری, در هر شرایط غیرقابل حیاتی
زنده میمانیم
بهشت ما سوسکهای معتقد…
چطور میتواند آن بالا باشد؟!!
دیدگاهتان را بنویسید