چیزی نمانده از بهار

برای شما تازگی داشت
شما که_
دل خوش‌ـید به آغوش‌های آپارتمانی وُ تنظیم دمای مساعد تخت‌خواب برای زناشویی…
باغچه را در حدود استاندارد نظام مهندسی رعایت می‌کنید وُ نرم‌ترین سطح قابل لمس پاها‌‌ی‌تان, فرش است…
شب به شب, شمارش تراکنش‌های بی‌پایان, خوابتان می‌کند وُ برگشت‌ خورده‌ترین رویای قبل خواب‌تان, آرامش است…
اقساط را به شکل عادت ماهیانه, درد…
هوا را همراه املاح معدنی, نفس…
با تفکیک زباله‌های خشک و تَر_
حضور در اجتماع اعتراضی به قانون بهره‌کشی احساسی مدرن از گربه‌های خانگی_
هزاران سال تمدن انسانی را حین عبور از خط‌کشی خیابان, یدک می‌کشید…

من؟
هر روز را در تفرجگاه صورتش…
پای سرشماری خنده‌های از حد ترخص لبخند گذشته‌ـَش, به‌در می‌کنم
سطح زیر کشت آرزوهایم, تمام تنش…
می‌نشینم لمس سرانگشتانش را به سطح غیرقابل دست‌درازی آرامشم, گره می‌زنم…
نوبتی از شهوت چشمان همدیگر, نیازسنجی می‌کنیم…
به تعادل عرضه و تقاضای دلتنگی در بازار رابطه_
پیش‌بینی نیاز فزاینده‌ی “بوسه” در شب عید_
حذف دلالان واردات دلتنگی‌های فصلی_
به تمهیدات لازم برای محافظت از محیط زیست “آغوش عاشقانه”_, فکر می‌کنیم…

هـــــــــــــییییییی
چیزی نمانده از بهار…
باید عاشق شد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *