در کوانتومهای قضاوت همیشه یادم بود
عشق در حقیقت اتفاق افتاد؟
یعنی
اشیاء ما چه ربطی به هم داشت؟
این فاصله پُر از کدام علاقه؟ یا چیزی به اسم خلاء “خالی” شدنی است؟!
هــــــــیییییی
خیالم به هوای توست که حالا خالی از خاطره، با کدام کویر تشنه آببازی میکنی
که حالا
ابرهای بهانهات به دمای چه آغوشی حساس
شب بهاریاش را
بارانی میکنی
راستش دلیل این واژهها دیوار است
و قاب عکس
و اینکه امروز بیهیچ تکان آهستهای حتی، سرخود افتاد و این شک ساده که
” اتفاق سادۀ اشیاء_ افتادن است؟ “
پس این واکنشهای ترکیبانه چیست!
علاقه!
عشق!
تو_
جامدی؟؟؟
دیدگاهتان را بنویسید