تو ای جانورم
ای دوپای ناشناخته…
ای تا هرچه فرصت دادهـند / تاخته
دست دراز
سگ هار شده قلاده باز…
ای خون کثیف
طمع کرده به شکار با پنجههای نحیف…
پُر از خون جهنده
دونده به نقشههایی با مقیاس ظریف…
ناموس خدا
زیر هفت دامن آسمانهای شریف…
هــــــــــــــییی
طفلکی
همینطور جان گرفته / از بی حوصلگی / الکی…
از زیر کشیده روی سرمان / به قصد کلکی
عین تراژدی / با پهلوهای قلقلکی…
خَـــــــــــر
تهدید شده به میوههای شَرّ…
هَی تو
طبیعتگرای نابودگر…
آری خودت
به نوبت استجابت همیشه پشت دَر
ای بیلیاقت خطاب مستقیم
وحی را از دست فرستادهمان بگیر و ببر….
هممممم…
ای عزیز
کاسه گداییـت همیشه جلوی پا / بی همهچیز…
گفتهـند صاحبی
پس نترس / بپاش و بریز…
به عمرت فرشته ندیده
حق داری
چشم چرانی کُن / هیــــز….
بخواب / بخور / خالی شو به هرشکل / ای ذهن مریض…
هااااااایــــ
برق از نیاز پریده به زور شدّت
دراکولای خوابآلود / دیو بی هیبت…
ببین از بس هدایتت “کَرده”ـند_ گُشادی
شب را بچگانه راه میروی روی زانو
قداست شمع وُ_ / کبریت دست تو بود
تُففففففففف
تُفففففففففففففف
ترسوی بی غـــیــــرت!!!
دیدگاهتان را بنویسید