قبل از حرکات سنگین “برداشت”
باید عضلات سِفت “دیدن”ـت را گـــــرم…
با سلولهای خاکستریـت بازی کنیم…
یا اگر شد / “خوانش”ـت را قلقک بدهیم
مثلا
{ سالها از دانش حفر چاه در اعماق “گفتن” میگذرد
ما برای رساندن فکرهای زلال به مناطق ذهنی پَست / چند ده کیلومتر قنات به هم متصل…
در عواطفی که نمناکی زمین جواب میداد_
به کَندنِ چاههای کم عمقی / دست زدیم
یا گاهی اگر مناطق خشک و نفهمی بود_
زخمهای عمیقی را / امتحان کردیم
ولی
حالا از حفر اولین “شعر” / سالها گذشته
و پدیدهای به نام ” بدسوزی مدرنیته “
گرفتار سنگینی هوای قرن وُ_
اثر گلخانهای ایمان…
الگوی بارش شعور عوض شده }
کمی درجای بیشتر
مثلا
{{ بیخیال بهشت
به حال آشغالهای تفکیک نشده
مثل ماشین حمل زباله
تر و خشک را با هم بسوزان
به احتمال عشق حلال
بیخیال غنیسازی علاقههای خیابانی
چهار راه دلبستگیهای بیچراغ راهنما
“ایست ممنوع” را بردار از تمام خیابانهای شهر
بگذار مثل علفهای هرز…
مثل خوکهای بی وسواس…
مثل سنگهای هر رودخانهای که شد
راحت باشیم
این دست و پا را بگیر
خلاصمان کن از شر انتخاب!!!}}}
حالا کمی کشش بیشتر در ماهیچههای پشت پیشانی
{{{ ما دردسرهایمان را تُف کردیم
دل درهایمان را کلمه
و سوز تنهایی بر دست خطمان
شده بودم رعشه
پس عجیب نیست
آنچه از رازهای منظره جستجو میکردیم
لابلای پنجرههای تبلیغاتی گم شد
و گُمان ساده لوحمان به خیمه شب بازی خدا
بازی خورد
کودک بودیم
کوک شده به دست مادرم / پدرم_
مردمان زنگ زدهای بودند
سر وقت
به اتفاق شیرجههای دسته جمعی
نجات غریقی به بزرگی
پیامبران چوپان
هیــــسسسس
ای گوسفندان گرسنه
ای سگهای لَه لَه زده
ای نرهای بیمبالات در فصل جفتگیری
مادههای با همه چیز ترکیب شده
بدون یاد ما که
از انقراض فرار میکنید
هــــــــــــــــــــــــــيیی
امان از بیخدایی
وای از مومنان غیور
غیر ما دو اشاره باید…
(بی هوا) گفت: یعنی خدا را به همین راحتی پاره کردی؟
گفتم: تصویر بینهایتی بود توی قاب
گفت : دوستش چی؟ داشتی؟
گفتم : همممممم عشقهای زیادی توی راه از جیبم افتاد … باید برگردم؟
گفت: مگه اون چلو چی از این پشت بیشتر داره؟؟ …. همش همین پخش هیچ و پوچه
گفتم: حق با توئه … ولی زمان سرازیریِ … دست من نیست }}}
حالا برای حرکات ترکیبی خواب_, آمادهای!
دیدگاهتان را بنویسید