پای درد دل دانشمندان که بنشینی

پای درد دل دانشمندان که بنشینی, با این همه ستاره_
دلایل محکی برای سیاهی شب دارند
مثلا اینکه نور بعد از دویدن این همه آسمان, خسته می‌شود
گاهی روی لبه‌ی زلال یک سحابی تکیه داده, رفع تشنگی می‌کند
یا شاید برای فرار از شرّ سیاهچاله‌های راه‌زن, مجبور بشود راهش را چپ کند.
هممممم
بر اساس آخرین محاسبات غیر دقیقم
از این سر آغوش خدا, تا آن سر دیگرش
چند میلیارد سال نوری فاصله است
یا حتی اندکی ثابت شد, هر لحظه ـی که می‌گذرد_
پهنای آغوش خدا, فراخ‌تر می‌شود!!!

هــــــــــــــــــــییییی
پای درد دل دانشمندان که بنشینی, با این همه ستاره_
دلایل محکمی برای سیاهی شب دارند
شاعری زیر گوشم گفت:
“پشت این رقص موزون ستاره‌ها…”
“ دیالوگ‌هایی به شکل نور…”
“شاید دلیل ساده‌تری باشد… مثلا پرده‌ی نمایش ازلی سیاه است”
همممم
به شاعران جهان باید خندید
در فرآیند تصویری سازی ظریف‌شان_
تمام عظمت وهمناک حقیقت, مچاله می‌شود!
میان شاعرانی که دلقک‌های درباری “زبان”ـنند وُ ریاضی‌دانانی که برای یک جواب ساده با هر معادله ـی, می‌خوابند
من, به معصومیت “اعداد” باور دارم
حتی می‌توان به عشق هم, “نگاه آماری” داشت
من که کاکتوسی خانواده دوستم_
چطور می‌توانم با بادکنک‌هایِ رنگارنگِ فراری از آغوشم, عاشقی کنم؟!
یا اگر گاو گرسنه‌ ـی باشم, تا کی ‌می‌توانم با علف‌های سبز بی‌گناه, احساس همدردی کنم؟!!!
‌‌

پای درد دل دانشمندان که بنشینی, با این همه ستاره_
و میلیاردها احتمال ممکن
هر سنگ دوری می‌تواند میزبان شرف خدا باشد
هنوز دلخوشی؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *