حواس رهگذران علاقه به گربههای بازیگوش نوازش نبود
در این سرمای طاقت فرسا
که هر دل تنهایی, آغوش میخواهد وُ_
هر دست گرسنهای, یک لقمه لمـس
حواس رهگذران علاقه به گربههای بازیگوش نوازش نبود
در این سرمای طاقت فرسا
که هر دل تنهایی, آغوش میخواهد وُ_
هر دست گرسنهای, یک لقمه لمـس
انگاریکسره تمام نورهاخشکیده دست تابندگیاتفاقتکه چقدر دیدنیهمینکه پرسید از خودم “چه اطمینانی به چشم!”چشمههای نورفریب میخوری از تصورفقط کشیدی روی_همین…
با چشمانی خزیده پشت پردههای پلک وُ..خُمار از تمام خوابهایی که به آنها بدهکارم وُ..با لرزش دست مینویسم:جز خدا، به…
گرچه الاغی با قابلیت مخابرهی نظریات فلسفیامو هر روز صبح در انعکاس برکه، از سفیدی دندانهایم مواظبت میکنمو عادت دارم…
سرگرم ننوشتنمروبروی انتظار هر کلمهای برای خروج از مجاری فکرعلامت سوال میگذارم و_پیش پای بلعیدن هر نگاه رهسپار گوارش ادراک،…
هرصبحبعد یادآوری دوباره گرانش زمین به تکتک سلولهای بودنم…و محاسبه دقیق سرعت و زاویه مناسب برای رهایی از سطح تختخواب…و…